هیوا
بداهه ای برای"هیوا"کولبر سردشتی
می کشم بر دوش رنج خویش را
تا بیابم باز گنج خویش را
در کشاکش های این کوه و کمر
می کشم بار حرامی را به سر
می برد ره توشه ام را دیگری
سهم من رنج است و داغ مسگری
شانه ام را داده ام من زیربار
تا نگردم پیش مردم خوار و زار
کول بر هستم ولی رهزن نیم
رهزن دنیای مرد و زن نیم
اهل غارت ،مختلس یا رشوه گیر
نیستم،هستم پی نان و پنیر
گشت این سردشت دشت داغ من
برف و بهمن شد خزان باغ من
بهمن برفی مرا درخاک کرد
رو بسوی خانه افلاک کرد
می کشم بر دوش رنج خویش را
تا بیابم باز گنج خویش را
در کشاکش های این کوه و کمر
می کشم بار حرامی را به سر
می برد ره توشه ام را دیگری
سهم من رنج است و داغ مسگری
شانه ام را داده ام من زیربار
تا نگردم پیش مردم خوار و زار
کول بر هستم ولی رهزن نیم
رهزن دنیای مرد و زن نیم
اهل غارت ،مختلس یا رشوه گیر
نیستم،هستم پی نان و پنیر
گشت این سردشت دشت داغ من
برف و بهمن شد خزان باغ من
بهمن برفی مرا درخاک کرد
رو بسوی خانه افلاک کرد
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 15:17 توسط علی حیدری
|